اعلام همبستگی با جنبش توده ای مردم ایران
منبع: سایت "در دفاع از مارکسیسم"[i]
برگردان: و- آکوچکیان
توضیح سایت "در دفاع از مارکسیسم": در پاسخ به اظهارات اخیر هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا، جریان مارکسیستی انقلابی (CMR) بیانیۀ زیر را منتشر ساخته است. جریان مارکسیستی انقلابی، حمایت خود را از جنبش توده های مردم ایران اعلام داشته و ضمناً به توضیح تفاوت ها و وجوه تمایز جنبش انقلابی ونزوئلا و رژیم ضدّ انقلابی در ایران می پردازد.
انقلاب بولیواری و ایران
در ایران ما با شرایطی رو به رو هستیم که در آن، از یک سو اپوزسیون تقلّب انتخاباتی را محکوم می کند و از سویی دیگر، تمام شکایات آن ها از حمایت نیروهای امپریالیستی برخوردار می گردد و تظاهرکنندگان مخالف نتایج انتخاباتی به خیابان ها می ریزند. کاملاً قابل فهم است که چرا انقلابیون ونزوئلا بین آن چه که در ایران رخ می دهد و دوره ای که ما در طی انقلاب بولیواری پشت سرگذاشته ایم شباهت هایی می بینند. در ونزوئلا، ضدّ انقلابی ارتجاعی و وابسته به اولیگارشی بیش از دو بار تلاش کرده است تا با حمایت امپریالیسم و به بهانۀ "تقلّب انتخاباتی" وضعیّتی از آشوب و هرج و مرج را در خیابان ها به وجود آورد و از این طریق، پیروزی های انتخاباتی انقلاب را غیرقانونی نشان دهند. (به عنوان مثال در رفراندوم عزل ]چاوز در سال 2004[، انتخابات ریاست جمهوری سال 2006، رفراندوم قانون اساسی در سال 2007 و غیره) امّا این شباهت ها، حقیقت را ] یعنی آن چه را که به واقع در ایران در حال رخ دادن است[ نشان نمی دهد.
جمهوری اسلامی: یک رژیم انقلابی؟
پیش از هر چیز، باید گفت که رژیم جمهوری اسلامی ایران، به هیچ رو رژیمی انقلابی نیست. انقلاب ایران، که در سال 1979 به پیروزی رسید، یک انقلاب توده ای واقعی با مشارکت فعّال طبقۀ کارگر، جوانان، دهقانان، سربازان، زنان و سایر اقشار بود و در این بین، عامل تعیین کننده ای که نهایتاً رژیم منفور شاه را به زیر کشید، اعتصاب عمومی کارگران بخش نفت بود. میلیون ها نفر از کارگران به تشکیل "شورا" در کارخانه های خود پرداختند و کنترل و سازماندهی آن را به دست گرفتند؛ درست مشابه همان اقداماتی که کارگران صنعت نفت ونزوئلا در دسامبر سال 2002 و در شرایط سابوتاژ (خرابکاری تعمّدی) در اقتصاد و تعطیلی کارخانجات از سوی کارفرمایان انجام دادند. میلیون ها نفر از دهقانان، زمین های زمینداران بزرگ را مصادره نمودند (همان کاری که امروز در ونزوئلا انجام می شود). محصّلین و دانشجویان، مدارس و دانشگاه های خود را اشغال و با پایان بخشیدن به نخبه گرایی حاکم بر فضای آموزشی کشور، اقدام به دموکراتیزه کردن ساختار دانشگاه ها نمودند. سربازان نیز "شورا" های خود را تشکیل دادند و توانستند ارتش را از حضور افسران ارتجاعی پاک سازند. ملّیت های تحت ستم (اعم از کرد، عرب، آذری و غیره) به آزادی خود دست یافتند و بدین ترتیب مردم ایران، به مثابۀ یک کلّ واحد، توانستند از زیر یوغ امپریالیسم بیرون آیند.
با این وجود، رژیم فعلی ایران، در فاصلۀ بین سال های 1979 و 1983 و به خصوص با در هم کوبیدن انقلاب به وسیلۀ روحانیون بنیادگرای اسلامی، قوام گرفت. با گذشت چند سال، تمامی پیروزی های انقلاب 1979 به دست نابودی سپرده شد. از یک سو، زمین از دست همان دهقانانی که آن را تصرّف کرده بودند، خارج و به زمینداران پیشین باز پس داده شد و از سوی دیگر، شوراهای کارخانجات نابود گشت و جای خود را به "شوراهای اسلامی" داد و به این ترتیب، حقّ تشکّل یا اعتصاب از کارگران سلب شد. تفسیر خاصّی از اسلام به تمامی مردم تحمیل گشت و به موازات آن، حقوق زنان به شدّت پایمال و جوّی از سرکوب ایدئولوژیکِ اکثریّتِ مردم کشور، فراهم آمد.
مصادره و در هم شکستن انقلاب کارگران و توده های مردم در سال 1979 از سوی روحانیون بنیادگرای اسلامی، فقط در نتیجۀ سیاست های اشتباه کلّ سازمان های چپ ممکن بود؛ سازمان هایی که می پنداشتند قادر به تشکیل یک جبهۀ واحد با روحانیون و به رهبری آیت الله خمینی می باشند. در نهایت، همین سازمان ها بهای سنگین اشتباهات خود را پرداختند: در طی یک دورۀ چهار ساله، با تشدید حملات وحشیانۀ حاکمیّت به چپ، جمهوری اسلامی با سوار شدن بر موج انقلاب کارگری و ضدّ امپریالیستی ایران، موقعیّت خود را تحکیم و تثبیت نمود.
روحانیون ایران، برای رسیدن به این هدف، با سازماندهی اشغال سفارت آمریکا و بهره برداری ماهرانه از جنگ عراق، خود را در ردای ضدّ امپریالیستی پوشاندند. سال 1983، تمامی احزاب چپ (با وجود دفاع از تشکیل یک جبهۀ واحد با خمینی) ممنوع شدند و قریب به 30000 مبارز با گرایشات مختلف رفرمیستی، ناسیونالیستی یا چپ انقلابی به قتل رسیدند. تمامی این ها، مبادی پیدایش رژیم کنونی جمهوری اسلامی است. رژیمی که نه انقلابی، بلکه مولود درهم شکستن یک انقلاب است.
آیا تقلّب انتخاباتی صورت گرفت؟
برخی ادّعا می کنند که در انتخابات 13 ژوئیۀ 2009، تقلّبی صورت نگرفته است؛ امّا نمونه های زیادی وجود دارند که خلاف این مدّعا را نشان می دهند. برای شروع باید گفت که هر کاندیدای شرکت در انتخابات، ناگزیر می باید به تأیید شورای نگهبان، هیئتی غیر دموکراتیک متشکّل از 12 نفر، برسد.
در مورد شیّادی در انتخابات، اجازه دهید به ذکر یک نمونۀ به اثبات رسیده اشاره کنیم. محسن رضایی، کاندید اصولگرا که نه فراخوان تجمّعی داده و نه در هیچ یک از اعتراضاتِ هفتۀ گذشته شرکت داشته است، ادّعا کرد که در 80 تا 170 شهرستان، تعداد افراد رأی دهنده از جمعیّت سرشماری شدۀ واجد شرایط شرکت در انتخابات، بیشتر بوده است. یعنی تعداد آرای اخذ شده بیش از واجدان شرایط بوده است! در تمامی این شهرستان ها، احمدی نژاد با اکثریّت آرا- در برخی موارد، 80 یا 90 درصد آرا- پیروز شد. روز 21 ژوئیه، پس از یک هفته تظاهرات با مشارکت میلیون ها نفر از مردم و مرگ دست کم 12 نفر در درگیری های روز شنبه 20 ژوئیه، شورای نگهبان مجبور گشت تا در مورد شکایات مطرح شده توضیحاتی بدهد. عبّاسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، در شبکۀ دوّم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (IRIB) صحبت کرد و گفت که "آمارهای ارائه شده از سوی کاندیداهایی که ادّعا می کنند در 80 تا 170 شهر، بیش از 100% افراد واجد شرایط رأی داده اند، درست نیست. این آمار مربوط 50 شهر است" ! او در ادامۀ توضیحات خود گفت که این مورد، یعنی شرکت بیش از 100 درصد واجدین شرایط در انتخابات، " امری طبیعی است؛ چرا که برای مردم هیچ گونه منع قانونی جهت رأی دادن در شهر یا استان های دیگر، که اغلب در حال رفت و آمد به آن جا هستند، وجود ندارد" در آخر هم اضافه کرد که "مجموع آرای ]آن 50شهر[ قریب به سه میلیون رأی است" که این موضوع نمی توانسته تأثیر چندانی روی نتایج نهایی انتخابات گذاشته باشد.[ii]
احمدی نژاد: یک انقلابی؟
احمدی نژاد، درست مانند روحانیون در سال 1979، برای جلب حمایت توده های مردم به شعارهای ضدّ امپریالیستی و حامی مستضعفین رو آورده است. امّا بگذارید اجمالاً نگاهی به اوضاع و احوال واقعی مردم در طی دوران ریاست جمهوری او بیندازیم ]و مقایسه ای با ونزوئلا داشته باشیم[: در ونزوئلا، انقلاب بولیواری به موجی از تشکیل اتحادیه های کارگری و مبارزات از سوی کارگران دامن زده است. پرزیدنت چاوز، کارگران را برای اشغال کارخانه های متروکه و راه اندازی آن ها تحت کنترل کارگری فراخوانده است. در ایران امّا، کارگران از حقّ تشکّل یا اعتصاب برخوردار نیستند و چنان چه این قوانین را زیر پا بگذارند، با وحشیانه ترین سرکوب ها مواجه خواهند شد. مورد رانندگان اتوبوس در تهران را نگاه کنید؛ هنگامی که 3000 نفر از آنان برای تشکیل یک سندیکا اقدام کردند، شرکت واحد با اخراج های توده ای به آن ها پاسخ داد و نیروی انتظامی به رهبران اتحادیه، من جمله اوسالو دبیر کلّ اتحادیه، یورش برد و آدمکشان نیروی انتظامی حتی قصد داشتند تا زبان اوسالو را قطع کنند.
هنگامی که فعّالین اتحادیه های کارگری (ترید یونیونیست) سنندج اقدام به برگزاری مراسم اوّل ماه مه در سال 2007 نمودند، پلیس با یک سرکوب وحشیانه واکنش نشان داد. یازده تن از فعّالین کارگری سرشناس پیش از آزادی، به هر یک 10 ضربه شلاق و پرداخت جریمه محکوم شدند. زمانی که 2000 نفر از فعّالین کارگری، امسال اقدام به برگزاری مراسم اوّل ماه مه در تهران نمودند، نیروی انتظامی با سرکوب گسترده وارد صحنه شد و 150 نفر از آنان را بازداشت نمود (هم اکنون تعدادی از آنان هم چنان در زندان به سر می برند) میلیون ها کارگر ایرانی در انتظار پرداخت حقوق معوّقۀ چندین ماهۀ خود هستند و درست هنگامی که سعی می کنند متشکّل شوند، با سرکوب وحشیانه از سوی پلیس رو به رو می گردند.
در حالی که انقلاب بولیواری در ونزوئلا، روند خصوصی سازی شرکت های دولتی را متوقّف نموده و بسیاری از شرکت های خصوصی شده را مجدّداً ملّی کرده است، در ایران، احمدی نژاد روند خصوصی سازی شرکت های دولتی، من جمله مخابرات، فولاد مبارکه اصفهان، پتروشیمی اصفهان، سیمان کردستان و بسیاری دیگر را شتاب بخشیده است (167 مورد خصوصی سازی در بین سال های 2007-2008 و 230 مورد دیگر در خلال سال های 2008-2009) در فهرست شرکت هایی که قرار است خصوصی شوند، نام بزرگترین صنایع پتروشیمی کشور، بزرگترین بانک ها، صنایع نفت و گاز، بخش بیمه و غیره، به چشم می خورد.
هر چند دولت احمدی نژاد برای منحرف ساختن توده های مردم از مسائل داخلی کشور، به انتقاد از امپریالیسم آمریکا رو می آورد، امّا این به معنای مبارزه با دشمنی که آن را به باد انتقاد می گیرند، نیست. ایالات متحده توانست برای مداخلۀ نظامی در عراق روی موضع پاسیفیستی و منفعلانۀ دولت ایران و طبقۀ حاکم آن، که به تضعیف رژیم عراقی رقیب خود به عنوان فرصتی برای تثبیت نیروی خود در منطقه نگاه می کردند، حساب کند. دولت ایران به جای پشتیبانی از یک مبارزۀ متحد انقلابی در کشور همسایه برای آزادی ملّی، نقشی اساسی در ایجاد شکاف و تقسیم کردن مبارزه به چند صف وجبهۀ مذهبی ایفا کرد.
موسوی، کاندیدای "اصلاح طلب"، گزینۀ بهتر نیست. او در دهۀ 1980، یعنی دوران قتل عام 30 هزار نفر از فعّالین چپ گرا، نخست وزیر کشور بود. امّا حالا به ناگهان "کشف" کرده است که بدون ضدّیت با چارچوب های کلّی جمهوری اسلامی، نیاز به "اصلاحات" وجود دارد؛[iii] یعنی یک سری اصلاحات ظاهری از بالا به طوری که همه چیز هم چون گذشته باقی بماند و او و هم قطارانش بتوانند در قدرت حضور داشته باشند. شکاف بین احمدی نژاد و موسوی، شکاف مابین دو جناح رژیم ارتجاعی است: یک جناح خواهان "اصلاحات از بالا" به منظور جلوگیری از انقلاب از پایین است و دیگری، خواهان حفظ "کنترل از بالا" برای جلوگیری از انقلاب از پایین.
اگر چه شکاف در بالای رژیم فضا را برای یک جنبش توده ای واقعی، جنبشی که در طول یک هفتۀ گذشته رژیم را به چالش کشیده ، باز کرده است؛ اگر شکّی در مورد خصلت انقلابی و مردمی جنبش توده های ایران وجود دارد، بیایید به موضع فعّالین طبقۀ کارگر در این بین نگاه کنیم. اکثریّت کارگران و اتحادیه های کارگری (که در دورۀ احمدی نژاد غیر قانونی بوده اند) پیش از انتخابات به درستی اعلام کردند که هیچ یک از کاندید ها نمایندۀ منافع کارگران نیستند و در نتیجه آن ها از دادن رأی به هیچ یک از طرفین حمایت نکردند. با این وجود، هم سندیکای شرکت واحد و هم کارگران ایران خودرو- بزرگترین کارخانۀ ساخت اتوموبیل در خاورمیانه- در شرایطی که با تظاهرات مردم در هفتۀ گذشته رو به رو شدند، حمایت خود را از جنبش اعلام داشتند و حتی ایران خودرو، در هر شیفت، نیم ساعت وارد اعتصاب شد. اکنون، فعّالین انقلابی در ایران مشغول بحث برای فراخوان یک اعتصاب عمومی علیه رژیم و برای آزادی های دموکراتیک هستند.
به وضوح ما، به عنوان افرادی انقلابی، می باید مخالفت خود را با هر گونه مداخلۀ امپریالیستی در ایران نشان دهیم. پرزیدنت چاوز، در چند سال گذشته به درستی در فروم های بین المللی از ایران در مقابل زورگویی های امپریالیسم به سرکردگی ایالات متحده دفاع کرده است. اشتباه گرفتن انقلاب با ضدّ انقلاب، اشتباهی مهلک خواهد بود. انقلاب بولیواری باید در جبهۀ مردم ، کارگران، جوانان و زنانی باشد که اکنون در خیابان های تهران و سایر شهرستان ها حضور دارند و "کاراکاسو"[iv] یا "13 آوریل"[v] خود را علیه رژیم منفور و ضدّ انقلابی جمهوری اسلامی به پیش می برند.
روز 18 ژوئیه، پرزیدنت چاوز باری دیگر به احمدی نژاد به مناسبت انتخاب مجدّد او به سمت ریاست جمهوری تبریک گفت و از "همبستگی ونزوئلا در صورت حملۀ جهان سرمایه داری علیه مردم آن کشور ]ایران[ " صحبت به میان آورد. جریان مارکسیستی انقلابی در ونزوئلا با این موضع گیری مخالف است؛ ما مایلیم تا در بحث پیرامون اظهارات فوق شرکت داشته باشیم.
تصاویر سرکوب وحشیانۀ جوانان و کارگران ایران و دیدن این موضوع که یک دانشجوی جوان یا یک کارگر فقط به صرف سازماندهی اعتصاب، ایجاد اتحادیۀ کارگری یا تظاهرات علیه دولت و کارفرمایان حبس می شود، خشم تمامی کارگران و جوانان سراسر دنیا را علیه دولت برانگیخته است. تعدادی روشنفکر ضدّ انقلابی و رسانه های در خدمت امپریالیسم، آگاهانه - و به شکلی سالوسانه و عوام فریبی- سعی دارند تا ونزوئلا را با ایران و یک رئیس جمهور ضدّ امپریالیست و انقلابی هم چون چاوز را با احمدی نژاد یکسان جلوه دهند. نمونۀ آن، مقالۀ اخیر روزنامۀ "اِل پائیس"[vi] اسپانیاست که از آخرین برنامۀ چاوز در برنامۀ "سلام پرزیدنت"[vii] نقل قول هایی می آورد.
با یک چنین مقایسه ای آن ها می خواهند در میان کارگران سراسر جهان سردرگمی ایجاد کنند، همدردی با و حمایت از انقلاب ونزوئلا را، به عنوان وجه اشتراک میلیون ها نفر از مردم در سراسر جهان، تضعیف نمایند.
دقیقاً به همین دلیل است که کارگران و جوانان انقلابی ونزوئلا تنها می توانند با آغاز بحث های جدّی پیرامون ماهیّت رژیم ایران، مطالعۀ تاریخ و وضعیّت فعلی آن، نشان دادن همبستگی ما با برادران و خواهران ایرانیمان در مبارزاتشان برای پیروزی از طریق یک اقدام توده ای و رسیدن به همان حقوقی که کارگران ونزوئلا امروز دارند، با کارزاری که به راه افتاده است مقابله کنند. در عین حال ما می باید هم با سرکوب برادران و خواهرانمان به وسیلۀ دولت مبارزه و آن را محکوم کنیم و هم با عوام فریبی و مانورهای امپریالیسم.
جریان مارکسیستی انقلابی ازجنبش انقلابی توده های مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و به خصوص جنبش کارگران ایران برای حقوق دموکراتیک و مطالبات اقتصادی خود حمایت می کند و در عین حال، در مقابل هرگونه مداخلۀ امپریالیستی می ایستد.
ونزوئلا، 22 ژوئن 2009
* تمامی عبارات داخل کروشه از من است.
[i] http://www.marxist.com/venezuela-solidarity-iran-statement-cmr.htm
[ii] اظهارات عبّاسعلی کدخدایی در خصوص اعتراض کاندیداها در سایت "ایفنا نیوز" موجود است:
[iii] به عنوان یک نمونه نگاه کنید به بیانیۀ شمارۀ 5 میرحسین موسوی خطاب به مردم:
[iv] Caracazo (یا sacudón) نامی است که به تظاهرات و شورش های 27 فوریه 1989 در کاراکاس (پایتخت ونزوئلا) و شهرهای اطراف آن اطلاق می شود؛ در جریان این شورش ها بین 275 تا 3000 نفر و عمدتاً به دست نیروهای امنیتی، جان باختند. ریشۀ این شورش ها به بحران اقتصادی اوایل دهۀ 1980 و به خصوص نتایج اجرای نسخه های "بازار آزادی" صندوق بین المللی پول به وسیلۀ پرزیدنت کارلوس پرز در دور دوّم ریاست جمهوری او (1989-1993) باز می گشت؛ با اجرای این برنامه ها، که شامل خصوصی سازی شرکت های دولتی، اصلاحات مالیاتی، کاهش سوبسیدها و حذف نقش دولت در اقتصاد می گشت، قیمت بنزین 100% و هزینۀ حمل و نقل عمومی 30% افزایش یافت. سرانجام در تاریخ 27 فوریه 98، اعتراضات از شهری در ایالت میراندا آغاز گشت و به سرعت به شهرهای اطراف گسترش یافت. برای اطّلاع بیشتر از این واقعه به مطلب زیر مراجعه کنید:
http://www.handsoffvenezuela.org/anniversary_caracazo_london.htm
[v] April 13: تلاش برای کودتای سال 2002، که در تاریخ 11 آوریل همین سال آغاز شد و تنها 47 ساعت به طول انجامید، نهایتاً نافرجام باقی ماند و به شکست انجامید. طی این کودتا، پرزیدنت هوگو چاوز به طور غیرقانونی بازداشت و مجمع ملّی و دیوان عالی ونزئلا منحل شد و هم چنین قانون اساسی کشور نیز باطل اعلام گشت. پدرو کارمونا، رئیس فدراسیون اتاق های بازرگانی ونزوئلا Fedecámaras))، به عنوان رئیس جمهور موقّت منصوب شد. در کاراکاس، کودتا منجر به شورش هایی در حمایت از چاوز گشت. بخش های کلیدی ارتش و قسمت هایی از جنبش ضدّ چاوز، از بازگرداندن کارمونا امتناع ورزیدند. گارد ریاست جمهوری حامی چاوز، کاخ ریاست جمهوری میرافلورس را بدون درگیری و تیراندازی بازپس گرفت و در نتیجه دولت کارمونا سقوط کرد؛ چاوز در تاریخ 13 آوریل، از محلّ اسارت خود در "توریامو" (Turiamo) متنی نوشت و در آن اظهار کرد که او استعفا نداده است. بدین ترتیب، چاوز مجدّداً به سمت ریاست جمهوری بازگشت. "13 آوریل" ونزوئلا، اشاره به همین واقعه دارد که در حقیقت یکی از نقاط مهم و حسّاس تاریخ معاصر ونزوئلا محسوب می گردد. جهت اطّلاع بیشتر به متن زیر رجوع کنید:
http://en.wikipedia.org/wiki/2002_Venezuelan_coup_d'état_attempt