انقلاب، سرمايهداری، بحران و مقاو
انقلاب، سرمايهداری، بحران و مقاومت در ونزوئلای امروز
ريكاردو گاليندز، فعال سنديكايی ونزوئلايی
انقلاب، سرمايهداری، بحران و مقاومت در ونزوئلای امروز
ريكاردو گاليندز، فعال سنديكايی ونزوئلايی
متن زير سخنرانی ريكاردو گاليندز (Ricardo Galindez)، فعال سنديكايی ونزوئلايي ، است كه در بازديد اخيرش از بريتانيا در فروم اجتماعی East Anglia در روز دوشنبه 21 فوريه 2005 ايراد شده است.
من معتقدم كه از ديدگاه همه مردمی كه در اتحاديههای كاری درگيرند، تنها راه دستيابی به پيروزی برای انقلاب ونزوئلا، فراتر رفتن از زندانهای سرمايهداری و استقرار سوسياليسم در ونزوئلا است.
من با ابتدای سال 2003 و آنچه آن موقع رخ داد شروع ميكنم. وقايعی كه در پايان سال 2002 و آغاز سال 2003 رخ دادند به دنبال كودتايی بودند كه در ابتدای سال 2002 رخ داد. گروههای سياسی و كارفرمايانی كه در نتيجه انتخاب هوگو چاوز از قدرت كنار رفته بودند، از تلاش برای سرنگونی او دست نميكشيدند. حتی بلافاصله پس از پيروزی مردم بر كودتا، اين اوليگارشی شروع به نقشه كشيدن بر ضد دولت و راه انداختن راهپيماييهای گوناگون نمود.
در پايان سال 2002 امپرياليستها و اليگارشی محلی تلاش كردند تا به منظور بلوكه كردن اقتصادی كشور و نيز قرار دادن مردم در برابر دولت، در صنعت نفت اين كشور دست به خرابكاری بزنند.
طبقه حاكم در ونزوئلا نميفهميد كه شكستی كه در يازدهم آوريل 2002 متحمل شد، تنها نشانهای از قدرت طبقه كارگر در ونزوئلا بود، چرا كه تودهها با فرايند در حال پيشرفت انقلاب به هويت خود پی ميبردند. ممكن است اين امر چيزی نباشد كه هر كسی انتظارش را دارد، اما اين آغاز چيزی بزرگتر است.
وقتی در يازدهم آوريل مردم به خيابانها آمدند تا از حقوق مدنی دموكراتيك خود دفاع كنند، در دسامبر همان سال نيز ميتوانستيم ببينيم كه چگونه مردم و طبقه كارگر در جهت دفاع از انقلاب برآمدند.
ميتوانستيم ببينيم كه چگونه اربابان و كارفرمايان به كارگرانشان پول ميدادند تا در خانه بمانند تا باعث ضربه زدن به اقتصاد ونزوئلا شود، ميتوانستيم پاسخ طبقه كارگر را در شهرها و مناطق گوناگون ونزوئلا ببينيم كه چگونه به فعاليت و كار خود ادامه دادند تا اين خرابكاری كه اوليگارشی و امپرياليستها بوجود آورده بودند را به شكست بكشانند.
ميتوانستيم ببينيم كه چگونه در حومه شهرها در مناطق بزرگ و در برخی مناطق صنعتی و نيز در صنعت نفت كارگران به صورت كنترل كارگری در حال توليد بودند. هيچ اثری از كارفرمايان نبود. در حوزههای گسترده صنعت، نظير صنعت توليد نيشكر و نيز مهمترين همه آنها، صنعت نفت، ميتوانستيم ببينيم كه چگونه كارگران تحت كنترل خودشان در حال توليد بودند. پالايشگاه نفت پوئرتو لا كروز نمونهای از آن است. كارگران كنترل آن را در دست گرفتند و فعاليتهای اقتصادی را خودشان سامان دادند. در ال پاليتو نيز كنترل كارگران وجود داشت و در پالايشگاه ديگر كارگران به مدت دو ماه توليد را بدون حضور هيچ كارفرمايی و بدون هيچ محدوديتی از حيث ديسيپلين در كارخانه ادامه دادند.
وقتی سياست تحريم در صنعت نفت به شكست انجاميد، اربابان تصميم گرفتند تا سياست تحريم را به آموزش و پرورش بكشانند. به محض اينكه والدين و دانش آموزان با بسته شدن مدارس روبرو شدند، تصميم گرفتند تا مدارس را دوباره باز كنند، بعضاً مدارس را اشغال ميكردند و از دولت ميخواستند كه به مدارس معلم بفرستد و گاهی كه معلمی برای اعزام وجود نداشت، والدين، خود وارد عمل شده و به دانش آموزان تدريس ميكردند.
در اين اثنا امپرياليستها و اوليگارشی محلی از تلاشهای خود برای برقراری بينظمی دست بر نميداشتند. آنها فراخوان تظاهرات و راهپيمايی ميدادند كه در مقابل، جنبش بوليوار پاسخ آنها را با راهپيماييهای گستردهتر و تظاهرات وسيعتر ميداد.
بايد اين را بگوييم كه اگر اپوزيسيون راهپيمايی دهها هزار نفری راه ميانداخت، جنبش بوليوار صدهزار نفری به خيابان ميآمد، و اگر آنها صدهزار نفری به خيابان ميآمدند، ما سيصد هزار نفری به خيابان ميآمديم- هميشه بسيار بيشتر از آنها.
آنگاه رسانههای محلی و انبوه مسلط، همه روزنامهها، همه شبكههای تلويزيوني، كمپينی را به منظور فراخوان برگزاری رفراندم رياست جمهوری آغاز كردند. اين رفراندوم شكست خورد. چيزی كه اتفاق افتاد اين بود كه زمانی كه آنها ديدند با روشهای غيرقانونی نميتوانند دولت را از صحنه خارج كنند، تصميم گرفتند راه قانونی را در پيش گيرند. آنها تصميم گرفتند كمپينشان را برای فراخوان رفراندوم مجدداً به راه بيندازند. نهايتاً كميسيون انتخاباتی ونزوئلا تسليم شد و با برگزاری رفراندوم موافقت نمود.
نكته در اينجاست، درست است كه تودهها اين رفراندوم را نپذيرفتند و مردم كاملاً خشمگين بودند. وقتی پرزيدنت چاوز گفت اكنون زمان آن است كه نيروها را متحد كنيم و رفراندوم را درهم بشكنيم، بله، ما اين كار را انجام داديم و اين پروسه را به شكست كشانديم.
حتی اگر مردم با اين كار (شركت در رفراندوم) راضی نبودند، تصميم گرفتند كه بايد اين كار را بكنند زيرا يك لحظه تاريخی برای مردم ونزوئلا بود. برای اولين بار در تاريخ، مردم ونزوئلا شروع به سازماندهی فعاليتهای انتخاباتی تحت كنترل خود و از طريق سازمانهای مردمی همچون اتحاديه های مبارزه انتخاباتی (Electoral Battle Units) يا EBU و ساير سازمانهای مردمی كردند.
يك ميليون و دويست هزار نفر از مردم خود را سازماندهی كردند. دانشجويان و كارگران در اين UBE ها سازماندهی شدند. آنها ساختارهايی را برای جمع آوری آراء به منظور پيروزی در رفراندوم برپا كردند.
پيروزی در رفراندوم برای گزينه "نه" در مقابل كنار رفتن هوگو چاوز، شروع دورهای جديد در انقلاب ونزوئلا بود. شايان ذكر است كه اوليگارشی نميتوانست با يك شكست دوام بياورد و نتيجتاً بسياری از حاميانش را در طبقه متوسط از دست داد. آنها در ميان نيروهايشان متحمل انحلال شدند و ناگهان رهبران خودشان ديگر در تلويزيون و روزنامهها ظاهر نشدند، و در زندگی عمومی خود را نشان ندادند.
پس از پيروزی در رفراندوم شوراهای انتخاباتی محلی شكل گرفتند و اپوزيسيون، اوليگارشي، به دو ايالت محدود شد. هم اكنون پايگاه مبارزه اپوزيسيون در ايالت زوليا، منطقهای در مرز كلمبيا، ناحيهای بسيار غنی از نفت، قرار دارد. حتی شخص حاكم بر اين ايالت هنگامی كه نتايج رفراندوم را ديد، به سوی چاوز گرايش پيدا كرد!
برای آنان شكست بسيار تلخ بود. گروه سايهبان (umbrella)، كه آنان همه احزاب اپوزيسيون را تحت آن سازماندهی كرده بودند، از هم فروپاشيد. پس از شكست، مندوزا، شخص حاكم بر ايالت كارابوبو از صحنههای عمومی ناپديد شد.
بخشهای هوشيارتر بورژوازی شروع به نزديك شدن به چاوز كردند تا نسبت به او مودبتر بهنظر برسند و جايگاه اپوزيسيونی خود را نسبت به چاوز تعديل نمودند. ضرب المثلی دراين باره هست كه ميگويد: اگر نميتوانی آنها را شكست دهي، به آنها بپيوند تا زمانی كه نيروی كافی برای شكست دادنشان را داشته باشي. اين سياست امپرياليسم و بورژوازی محلی در ونزوئلای امروز است.
پس از اينكه جنبش كارگری در دهه هشتاد شكست بزرگی را متحمل شد، در دهه نود در جهت بهبود بخشيدن به اوضاع برآمد. در آغاز دهه نوزدهم كارگران تصميم گرفتند كه يك فدراسيون اتحاديهها را در خارج از CTV برپا كنند. در سال 2002 بود كه نهايتاً تصميم گرفتند CTV را رها كنند و يك فدراسيون جديد را در ونزوئلا ايجاد نمايند. درست است كه در آغاز مشكلات بسياری وجود داشت، با اين وجود آنها در حال غلبه بر اين مشكلاتند و هم اكنون آنها در همان سطح سازمانی پيشين هستند.
بخاطر تحريمی كه در اواخر سال 2002 و اوايل سال 2003 رخ داد، بسياری از كارخانهها تعطيل شدند. آنچه واقعيت دارد اينست كه بيشتر اين كارخانهها به علت خرابكاريهای امپرياليستها در اقتصاد تعطيل شدند، و پس از شكست تحريم اين كارخانهها همچنان تعطيل ماندند.
در آن زمان بسياری از كارگران تصميم گرفتند كه اين كارخانهها را دوباره باز كنند، آنها را اشغال كردند و خود، آنجا را بهكار گرفتند و از حكومت خواستند كه اين كارخانهها را همچون بسياری از ديگران كارخانهها تحت كنترل كارگران ملی اعلام كند.
اين جنبش سرآغاز پيروزيای بود كه در كارخانه ونپال اتفاق افتاد. كارخانه ونپال در سال 2003 تعطيل شد، آنگاه دولت به صاحبان كارخانه كمك نمود تا آن را دوباره باز كنند. بعدها دوباره اين كارخانه تعطيل شد، و پيروزی دوم كارگران ونپال زمانی بود كه دولت تصميم گرفت اين كارخانه را تحت كنترل كارگران ملی اعلام كند.
مشخص نيست كه اين كارخانه چه شكل كنترل كارگری را خواهد پذيرفت. آيا به شكل همكاری كارگران خواهد بود، كنترل مستقيم كارگران خواهد بود، يا به شكل كنترل مشترك كارگران و دولت بر كارخانه انجام خواهد شد. با اين حال، آنچه واضح است اينست كه برنامهای كه دولت متعهد شده است، برنامهايست كه توسط كارگران در كارخانه طرح شده است. تصميم دولت برای ملی كردن اين كارخانه يك پيروزی بزرگ است.
درست است كه دولت هيچ تمايلی برای ملی كردن همه كارخانهها ابراز نكرده است. آنها ميگويند كه اين گرايش اصلی نخواهد بود، اما آنان همچنين ميگويند كه نمونه ونپال مدلی خواهد شد برای ساير كارخانههايی كه تعطيل شدهاند و تاكنون باز نشدهاند. تجربه ونپال همچنين روحيه كارگران ونزوئلا را تقويت كرد چرا كه آنها امكان كار در كارخانهای كه در مالكيت يك كودتاچی نيست را ديدند.
همه اين معيارها، ملی كردن، مبارزه با مالكان بزرگ، روند اصلاحات ارضی و نيز عمق پيدا كردن انقلاب، برنامه اجتماعی "بسوی همسايهها"، مراقبتهای بهداشتی در فقيرترين محلهها، همه يك تاثير دارند. به عنوان نمونه، خبر از ساخت ششصد بيمارستان در كشور دادهاند. همه اينها يك پيروزی بزرگ است، يك قدم رو به جلو برای جنبش.
اينها مسائلی است كه امپرياليسم و اپوزيسيون ونزوئلا را نگران كرده است. بايد به ياد داشته باشيم كه ايالات متحده از 1961 تاكنون كوبا را تحمل كرده است. در آن زمان، در سال 1961، انقلابی كه ابتداييترين پايههايش بر بسياری از خواستههای دموكراتيك استوار بود بعدها مجبور شد از محدوده زندان سرمايهداری فراتر رود. مجبور شد معيارهای سوسياليستی را بپذيرد.
اين همان چيزی است كه امپرياليستها را نگران كرده است.
اپوزيسيون ونزوئلا اخيراً بار ديگر در تلاش برای جمع كردن نيروهايش برآمد كه در قالب يك راهپيمايی در 23 ژانويه رخ داد. هدف آنها داغ كردن جو بر ضد چاوز بود كه موفق نشدند. راهپيمايی آنها يك شكست كامل بود. اگر اين شكست به اندازه كافی برای اپوزيسيون بد نبود، حكومت فراخوان يك راهپيمايی داد كه صدها هزار نفر از مردم به خيابان آمدند.
حكومت تنها 4 يا 5 روز به فراخوان برای اين راهپيمايی اختصاص داد. اين نشان ميدهد كه، مردم ونزوئلا با ايستادن در مقابل ارتجاع، اپوزيسيون، كه كاملاً متلاشی و روحيهاش تضعيف شده، از روند تقويت دموكراسی و تعميق انقلاب حمايت ميكنند. مردم بسيار فعالند و توانايی بسيج كردن خود را دارند.
درست است كه اپوزيسيون بارها شكست خورده و تضعيف روحيه شده است، با اين حال امپرياليسم دست بردار نيست. آنها به فعاليتهای بيشتری بر ضد انقلاب ونزوئلا دست ميزنند. امپرياليستها فعالند و به دنبال سادهترين راه برای سد ايجاد كردن هستند. بله، امپرياليستها فعالند، اما ما هم فعاليم! ما با پشتكار به دنبال مسائلی چون ملی كردن، اصلاحات ارضي، تعميق برنامههای اجتماعی هستيم و تلاش برای از بين بردن مشكلات را ادامه ميدهيم.
من معتقدم كه از ديدگاه همه مردمی كه در اتحاديههای كاری درگيرند، تنها راه دستيابی به پيروزی برای انقلاب ونزوئلا، فراتر رفتن از زندانهای سرمايهداری و استقرار سوسياليسم در ونزوئلا است.
ترجمه: بهروز صفری
http://newleft.persianblog.com/
متن انگلیسی از سایت: دستها از ونزوئلا کوتاه
http://www.handsoffvenezuela.org/capitalism_crisis_resistance.htm