HOV logo BANNER

نامه ی سرگشاده به هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئل

در نوامبر 2004 هنگام چهارمين ديدار رسمی شما از ايران، برخی از فعالان جنبش کارگری ایران به شما نامه ای فرستادند (که کپی آن در پيوست می آيد) و در آن نگرانی های خود را در رابطه ی با سوءاستفاده ی رژيم ايران از نام و محبوبیت شما در ميان توده های مردم آمريکای لاتين و فعالين مترقی و ضد گلوباليزاسيون در سطح جهان ابراز داشته و بيان نموديم که رژيم ايران به اين وسيله می خواهد چهره ی مثبتی مانند وجهه ی شما برای خود بسازد.

هوگو رافائل چاوز فريأس، رئيس جمهوری بوليواری ونزوئلا

آقای رئيس جمهور عزيز،

در نوامبر 2004 هنگام چهارمين ديدار رسمی شما از ايران، برخی از فعالان جنبش کارگری ایران به شما نامه ای فرستادند (که کپی آن در پيوست می آيد) و در آن نگرانی های خود را در رابطه ی با سوءاستفاده ی رژيم ايران از نام و محبوبیت شما در ميان توده های مردم آمريکای لاتين و فعالين مترقی و ضد گلوباليزاسيون در سطح جهان ابراز داشته و بيان نموديم که رژيم ايران به اين وسيله می خواهد چهره ی مثبتی مانند وجهه ی شما برای خود بسازد.

عالی جناب، ما در آن نامه تفاوت های بنيادی بين حکومت بوليواری را که از پشتيبانی توده ای برخوردار بوده و می کوشد تا خيلی از مشکلات و مسائل اقتصادی درازمدت ونزوئلا را از بين ببرد با رژيمی که به وسيله ی نابود کردن جنبش توده ای ميليون ها انسان به قدرت رسيد (جنبشی که ميليون ها انسان را برعليه فقر و برعليه ديکتاتوری شاه، عنصر دست نشانده ی "سيا"، به حرکت درآورده بود). برجسته کردیم.

دو حکومت با برنامه های متضاد

در ظرف 20 ماهی که از نوشتن آن نامه می گذرد، وضعيت اقتصادی، اجتماعی و سياسی ونزوئلا و ايران در دو جهت مخالف هم پيشرفت کرده است. اگر چه هر دو کشور شاهد شکوفائی قابل ملاحظه در درآمد نفت (و گاز) خود بوده است، اما تضادی که بين راه های استفاده از اين پول اضافی به وسيله ی اين دو حکومت وجود داشته، بيش از هر زمان ديگر جلب توجه می کند: سياست های اقتصادی، برنامه های اجتماعی و تقدمات سياسی دو کشور درست متقابل هم قرار داشته است.

از يک طرف در ونزوئلا، ما شاهد ملی شدن هر چه بيشتر شرکت ها، امکانات رايگان دارو و درمان، آموزش و پرورش و مانند آن، و سياست اهدای حقوق و آزادی بيشتر در قانون اساسی، خصوصاً به کارگران و اقشار فقير جامعه بوده ايم. برای کارگران اين گونه پيشرفت ها به معنای دادن کنترل بيشتر به آن ها بر روی طرز زندگی و کارشان بوده است. مهم تر از همه ی اين ها، سلب مالکيت از کارخانه جات و تشويق رياست جمهوری به کنترل و دخالت کارگری، ماهيت جنبش کارگری ونزوئلا را تغيير داده است. همين چندی پيش بود که "کنفدراسيون کارگری ونزوئلا"ی فاسق و تبهکار، طرفدار کارفرما و بوروکراتيک انحصار نمايندگی کارگران ونزوئلا را در دست داشت. امروز اين کنفدراسيون حاشيه ای شده است.

جنبش بوليواری و سياست های حکومت آن تغييرات عظيمی را در تعادل نيروهای طبقاتی ونزوئلا به نفع طبقه ی کارگر انجام داده است. حکومت ونزوئلا نه تنها کارگران را به ساختن "اتحاديه ی ملی کارگران" به عنوان بديلی در مقابل "کنفدراسيون کارگری ونزوئلا" تشويق کرده است، بلکه کارگران در اداره و مديريت کارخانجات و ساير شرکت ها حضور و دخالت داشته اند. تمام جهان می داند که شما عالی جناب، ليست اسامی 1149 کارخانه ی تعطيل شده را بيرون داده و به صاحبان آن ها اخطار داديد: آن ها را تحت کنترل کارگری باز کنيد و يا حکومت از شما سلب مالکيت خواهد کرد!

از طرف ديگر در ايران، علاوه بر کمبود حقوق دموکراتيک در خيلی از موارد ابتدائی که بر روی وضعيت اکثريت مردم تأثير منفی داشته است، کارگران نيز از داشتن حق تشکيل هرگونه اتحاديه ی کارگری محروم هستند. اما در گذشته هميشه اين طور نبوده است: سرنگونی رژيم شاه، برای کارگران آزادی هايی چند را دربر داشت که در برخی موارد حتی شامل کنترل بر روی توليد و توزيع هم بود. سپس اما هیئت حاکم اسلامی موفق شدد  تا با مانورهایی به رهبری جنبش "انقلابی" و "راديکال" دستبرد زند. روحانیت به محض کسب اين رهبری، با کشتن هزاران کارگر، جنبش را نابود و چندين دهه به عقب کشاندند. در اين رژيم، حتی اتحاديه های کارگری زرد طرفدار کارفرما که برای شاه قابل تحمل بود، غيرقانونی شده و هم چنان غيرقانونی باقی مانده است! حتی فدراسيون اتحاديه های کارگری ای مانند "کنفدراسيون کارگری ونزوئلا" نيز در ايران غيرقانونی می باشد!

امروز، کارگران ايران بايد فقر و شرايط بسيار بد کاری را به علت نبودن دو حق تحمل کنند: حق تشکيل اتحاديه های کارگری مستقل خود و حق اعتصاب. نداشتن اين دو حق، نه تنها به معنای اين است که آن ها نمی توانند جبهه ی متحدی به منظور دفاع از حقوق ابتدائی و سطح زندگی خود، بسازند بلکه وقتی از طرف کارفرمايان و اوباش رژيم مورد حمله قرار می گيرند، بايد کاملاً متکی به رحم و شفقت مسئولين (قضائی رژيم) باشند. آن ها نه تنها حق مبارزه طبقاتی ندارند که به خاطر آن محاکمه و مجازات می شوند!

در نتيجه ی اين امر، ميزان بيکاری رسمی (که پايين تر از ميزان واقعی است) 85/10 بوده و بيکاری در ميان جوانان (بين سنين 15 تا 24 سال) 35/22 است (آمار پاييز 2005). حتی وقتی کارگران شاغل هم هستند، اغلب حقوقشان پرداخت نمی شود- در خيلی از موارد بيش از يک سال، حتی آن هايی که دستمزد خود را دريافت می کنند با مشقت پرداخت مخارج نيازهای ابتدائی خود در زندگی مواجه هستند، زيرا که دستمزدشان کفاف نمی کند. برای مثال، اجازه ی آپارتمان دو اتاق خوابه 422 دلار در ماه است، در حالی که درآمد يک کارمند عادی 120 دلار، درآمد يک معلم 180 دلار و حتی درآمد يک پزشک 600 دلار در ماه است (آمار سال 2005). جای تعجبی نيست که 90% جمعيت کشور زير خط فقر زندگی می کنند.

خصوصی سازی: راه حل رژيم

"جواب" اصلی رژيم به تمام اين مشکلات اقتصادی، خصوصی سازی است. با وجود اين که خصوصی سازی کليدی حکومت در ظرف چهارده سال اخير بوده است اما هنوز هم 70%  اقتصاد کشور تحت تملک دولت است. دليل اين امر نداشتن ثبات سياسی و امنيت، انزوای ديپلماتيکی، فساد و تبهکاری و محدوديت های قانونی است. بنابر اين تا کنون، خصوصی سازی به معنای فروختن شرکت ها به خيشاوندان قشر ممتاز جامعه و "بنيادهای خيريه"ای بوده است که به دست همين عناصر ثروتمند و قدرتمند اداره می شود.

ماده 44 قانون اساسی جمهوری اسلامی می گويد که مالکيت و اداره ی شرکت های بزرگ مانند بانک ها و مؤسسات مالی، صنايع اصلی، خطوط هواپيمائی، شرکت های کشتی رانی، شبکه های برق رسانی و ارتباطی می بايد بالالخص تحت کنترل حکوت باشد. طريقی که رژيم در مورد صنعت حياتی نفت از رعايت اين قانون شانه خالی کرد، اين بود که چند سال پيش طرح "بای بک" را پياده کرد. با دخالت خارجی از طريق "بای بک" تا به امروز 40 ميليارد دلار درآمد از صنعت نفت به دست آمده است.

فاکتور کليدی ای که جايش خالی بوده است، سرمايه گذاری خارجی مستقيم است. در طول کل 27 سال گذشته، تنها 4 ميليارد دلار در ايران سرمايه گذاری شده است (در فولاد و معدن). به اين دليل است که در روز 3 ژوئيه آيت الله علی خامنه ای رهبر اصلی جمهوری اسلامی ايران، دستور فروش 80% سهام شرکت های بزرگ دولتی را به بخش خصوصی صادر کرد.

علاوه بر اين، بخش های "همکاری کننده" گسترش يافته و حدود دخالت و سرمايه گذاری حکومت در اقتصاد کشور کاهش خواهد يافت. دستور خامنه ای به منظور محدود کردن هر چه بيشتر ماده ی 44 قانون است.

از آن جائی که شرکت های دولتی اغلب سودآور نبوده و راه حل عمده ی رژيم برای بهبود بخشيدن سودآوری اين شرکت ها، بيکارسازی کارگران و مجبورکردن باقی مانده ی کارگران به بيکاری بيشتر با دستمزد کمتر است، مسلماً رژيم اميدوار است که به اين طريق از ايران مقصدی جذاب برای سرمايه گذاری مستقيم شرکت های آمريکائی و اروپائی بسازد.

رژيم ايران و امپرياليست

ما معتقديم که اين حکومت هيچ اختلاف و تضاد بنيادی با امپرياليست آمريکا ندارد. با نگاهی به پستی و بلندی های روابط تهران و واشنگتن ما می بينيم که در ظرف چند سال آينده روابط به طرف عادی شدن می رود. در حقيقت رژيم ايران نقداً به آمريکا در تهاجم و اشغال نظامی افغانستان و عراق - و روی کار آوردن رژيم های دست نشانده ای مانند رژيم «کرزای» و «ملکی» به وسيله ی تبادل تجاری امنيتی و معاملات ديگر- کمک کرده است. اين رژيم  عليرغم لحن و ژست هايش، دارد به طرف بازسازی پيوندهای قديم با ايالات متحده آمريکا پيش می رود و اجازه ی تجارت و سرمايه گذاری آمريکايی می دهد.

منطق اجتناب ناپذيری که پشت سر اين ارتباط حسنه با ايالات متحده ی آمريکا قرار دارد مرحله ی نابودی اقتصاد ايران و چشم اندازهای درازمدت پرمخاطره بوده است. بنابر اين جای تعجبی نيست که در ماه مه 2003 رژيم ايران علناً خواهان حل مسائل موجودش با امپرياليست آمريکا شد که شامل دستگاه های اتمی ايران و تروريزم بود. در آن زمان در حالی که آمريکا را "شيطان بزرگ" می ناميد قرارداد معروف «ايران کنتورا» را با دولت ريگان بست!

چرخش به طرف امپرياليزم و تجديد اختناق

همين که اهداف جناح "رفرميست" رژيم تعمين گردد -يعنی خنثی کردن اختلافات درونی و کاناليزه کردن آن و شکستن انزوای ديپلماتيک و تجاری دولت- قشر ممتاز حاکم فرد ديگری را به نام محمود احمدی نژاد از طريق "انتخابات" کاملاً غيردموکراتيک و تقلبی، اسماً به مقام رياست جمهوری رساند. وظيفه ی عمده ی کابينه ی آقای دکتر احمدی نژاد محکم کردن پايه ی ضعيف رژيم، پيش از خصوصی سازی، برچيدن  قوانين و قطع مزايا و سوبسيت های اجتماعی است. اين سياست ها راه را برای روابط نزديک تر با امپرياليزم آمريکا و سرمايه گذاری و تکنولوژی بسيار مورد نياز که از جانب شرکت های آمريکائی قابل تأ مين است، آماده می سازد؛ و به حفظ حيات رژيم چند سالی می افزايد.

برای اين که بتوان اعتراضات اجتماعی اجتناب ناپذيری را که سياست های نئوليبرال و طرفدار امپرياليزم ايجاد می کند، کنترل و خفه کرد، رژيم به پايه ی اجتماعی خود نياز دارد. همان طوری که در اوايل دهه ی 1980 زمان بسته شدن نطفه اش به اين پايه نياز داشت. علاوه بر اين سياست ها رژيم اقداماتی نظير "بنياد عشق رضا" را با مبلغ 3/1 ميليارد دلار داشت تا بر پشتيبانی توده ای خود بيفزايد. سپس اين قشر از جامعه، برای سرکوب مبارزات ناشی از بروز مطالبات دموکراتيک زنان، جوانان، اقليت های ملی و از همه مهم تر کارگران مؤثرتر عمل می کند.

گزينش احمدی نژاد -که شهردار سابق تهران بود- و شما او را از زمان پرده برداری از مجسمه ی «سيمون بوليوار» در پايتخت می شناسيد- نشانگر چرخش نهائی رژيم برای حل اختلافاتش با امپرياليزم، به ويژه امپرياليزم آمريکا است. بر خلاف تمام "دشمنی ها"، لحن و ژست های "ضدامپرياليستی"، رژيم آماده ی حل کليه ی اختلافات موجود با آمريکا است. آن ها می خواهند از ايران، جائی مثل کلمبيا بسازند. در کلمبيا هزاران کارگر اتحاديه ای کشته شده تا شرکت های چند مليتی بدون هيچ گونه مانعی بتوانند کارگران را استثمار کرده و منابع طبيعی کشور را بچاپند.

مشکلات و بحران اقتصادی بر عليه کارگران

در ايران هم زمان با بهتر شدن روابط ديپلماتيک با اغلب کشورها، ما شاهد فاجعه ی بزرگ سياست داخلی هستيم. در نتيجه ی آن جنبش های اجتماعی در ايران به شکل توده ای رشد کرده است. گسترش عظيم مبارزات کارگری در طول 2 يا 3 سال اخير، ناشی از نابودی فزاينده ی شرايط اقتصادی و اجتماعی است و علاوه بر آن، اين حقيقت که کارگران هيچ گونه ارگان رسمی و قانونی که به مطالبات آن ها رسيدگی کند، ندارند. از بين رفتن وضع اقتصادی و به همراه آن نداشتن حق دفاع از خود، باعث جسارت يافتن توده ی مردم، خصوصاً کارگران گشته و در نتيجه پايه های رژيم را کوچک تر و دموراليزه تر کرده است.

بيش از 9 سال پيش بود که تشکلات مستقل کارگری که مبارزه ی خود را به طور مخفی از زمان جنگ ايران و عراق آغاز کرده بود، شروع به ابراز شکايت علنی نمود. آن ها مبارزه ی جسارت آميز خود را با نامه ی سرگشاده ای که در ماه مه 1997 خطاب به آقای خاتمی نوشته بودند آغاز نموده و شروع به بستن جاده ها و اشغال کارخانجات کرده و خواهان گرفتن کنترل کارگری کارخانجات شدند. بعضی از آن ها مانند کارگران نساجی جامکو و شادان پور که صرفاً خواهان دريافت دستمزدهای عقب افتاده ی خود بودند، در جلوی مجلس مورد شليک گلوله قرار گرفته و کشته شدند. بقيه مانند کارگران ذوب مس خاتون آباد، کشته شدند، زيرا بر عليه اخراج ها اعتراض کردند. علی رغم تمام اين خشونت ها، ما شاهد صدها اعتصاب و اعتراض بوده ايم. مهم ترين آن ها مبارزات کارگران و رانندگان شرکت واحد بوده است.

مبارزات کارگران شرکت واحد برای ساختن سندیکای کارگری

رژيم و مديريت اسلامی شرکت واحد 16 ماه است که مرتب مشغول آزار و اذيت و تحريک رانندگان و کارگران بوده اند. در ماه مارس 2005 زمانی که فعالين کارگری شرکت واحد کوشيدند تا اتحاديه ی کارگری خود را که در طول بحران اقتصادی دهه ی 1980 ممنوع شده بود، بازسازی نمايند، شرکت اقدام به اخراج آنان کرد. سپس در 9 مه 2005، سی صد تن از مأمورين خانه ی کارگر و شورای اسلامی کار (دو ارگان رژيم اسلامی که به منظور سرکوب و خفه کردن تشکيلات و اتحاديه های کارگری واقعی کارگران به کار برده می شود) به جلسه ی "کميته ی بنيان گذاری" اتحاديه ی کارگران شرکت واحد تهران و حومه حمله بردند. با کمک نيروهای امنيتی، آن ها توانستند در ورودی به دفتر اتحاديه و پنجره های آن را شکسته، اوراق و مدارک آن ها را پاره کرده و حدود 10 نفر از آن ها را کتک زدند. حسن صادقی، دبير هماهنگی دفتر اصلی شورای اسلامی کار و لااقل 9 نفر ديگر از خانه کارگر و شورای اسلامی کار در اين خشونت دست داشته و اين حمله را رهبری کردند. يورشيان به ويژه منصور اوسانلو رهبر اتحاديه ی کارگران شرکت واحد را هدف قرار دادند. در حالی که صادقی دست های اوسانلو را از عقب بسته بود، يکی ديگر از "رهبران کارگری" رژيم سعی در بريدن زبان اوسانلو کرد. پس از بردن اوسانلو به بيمارستان برای رسيدگی پزشکی، آن ها اوسانلو را برای بازجوئی دستگير کردند، نه آن هائی که به او حمله کرده بودند!

چند هفته بعد از اين اين حمله کنندگان در نودوسومين جلسه ی شورای بين المللی کار در ژنو شرکت کردند! روز 14 ژوئن 2005 کنفرانس، همراه صادقی و يکی ديگر از حمله کنندگان که تظاهر به نماينده ی واقعی بودن کارگران ايران کرده و خود را "متخصص" ناميد، و به بررسی کارگران ايران پرداختند! با نزديک شدن اواخر ماه ژوئيه تعداد کارگران اخراجی به 17 نفر رسيد. همه ی اين ها، رهبران و اعضای کميته ای بودند که اولين جلسه ی عمومی را در روز 3 ژوئن 2005 سازماندهی کرده بودند. در اين گردهمآيی 8000 هزار تن از 17000 کارگر شرکت واحد در بحث ها و انتخابات شرکت کردند.

رژيم تديجاً تحت فشار زياد ساير کارگران شرکت واحد، کارگران ساير صنايع، و سازمان های بين المللی، همه ی اين رهبران و فعالين را آزاد کرد. با اين وجود، آزار و اذيت فعالين اتحاديه ای شرکت واحد در سطح پايين تر تا 22 دسامبر آن سال ادامه يافت. ساعت 6 صبح آن روز عده ای از افراد وزارت اطلاعات به خانه ی آقای اوسانلو ريخته و پس از بازرسی خانه او ايشان و عده ای چند از اعضای کميته ی رهبری اتحاديه را دستگير کردند. اين کار را برای ايجاد حس انزوا در ميان اين کارگران، انجام دادند، زيرا که در دوران تعطيلات عيد نوئل در اواخر دسامبر، بسيج بين المللی کار مشکلی می بود.

کارگران شرکت واحد اما اجازه ندارند که کارفرمای آنان را بترسانند. 3000 کارگر شرکت واحد روز 25 دسامبر 2005 اعتصاب کردند. پاسخ رژيم به اين کارگران اين بود که حساب بانکی آنان را بسته، حقوق هايشان را پرداخت نکرده و برايشان پرونده سازی کند و نيز از دکتر قالیباف، شهردار تازه ی تهران برای زبان بازی استفاده کرده تا کارگران را از اعتصاب منصرف کند. قالیباف برای کارگران از گذشته ی ساده و فقيرانه خود داستان ها گفت و اضافه کرد که پدرش کارگر بوده است. اما توان قول های او در رابطه ی با حل مشکلات موجود کارگران همگی تو خالی در آمد.

کارگران سپس در روز 28 ژانويه  اعلام کردند که دوباره دست به اعتصاب خواهند زد و از جمله مطالباتشان يکی آزادی آقای اوسانلو و ديگری به رسميت شناختن اتحاديه اشان بود. در اين زمان، نيروهای امنيتی رژيم شب قبل از اعتصاب به خانه های اين کارگران حمله بردند، افراد خانواده ی آنان را مورد ضرب و شتم قرار داده و برای بازجويی بردند (عده ای از همسران اين کارگران و فرزندانشان به مدت چند روز در بازجويی به سر بردند).

روز اعتصاب، رژيم مأموران پليس، پليس ضدشورش، لباس شخصی ها و ساير گروه های ضربت خود را بسيج نمود. رژيم با زور و ضرب و شتم کوشيد تا رانند گان را به کار باز گرداند. آن ها سپس به دستگيری 700 تا 1300 نفر کارگر پرداختند. در ميان دستگير شدگان تعداد زيادی از دانشجويان و پشتيبانی کنندگان اعتصاب رانندگان هم بودند. آن ها کارگرانی را که مقاومت کرده بودند، زندانی کردند. در مقطعی از اين جريان 500 نفر در زندان اوين اعتصاب کردند. آن ها اعلام کردند که در روز جمعه 3 فوريه اعتصاب می کنند. مطالبات آن ها:

- آزادی اوسانلو و ساير رهبران اتحاديه ی شرکت واحد

- امضای قرارداد کلکتیو

- حق تشکيل سندیکا

- دستمزد و شرايط کاری بهتر

همبستگی و پشتيبانی جنبش بين المللی در آزادی خيلی از کارگران شرکت واحد، بسيار اهميت حياتی داشته است. جنبش کارگری ايران در برزخ  قرار دارد و پيروزی کارگران در شرکت واحد راه را برای حق تشکيل اتحاديه های کارگری و سازمان های حقيقی کارگری و دستمزدها و شرايط کار بهتر برای ميليون ها کارگر باز خواهد کرد.

برخلاف اين پيشرفت های منفی  در ايران، ما در ونزوئلا شاهد جنبش های طرفدار طبقه ی کارگر هستيم. امروز، کارگران ايران حتی حق داشتن يک کنفدراسيون تبهکار و طرفدار کارفرمايانی مانند "کنفدراسيون کارگری ونزوئلا" را ندارند! آن چه آن ها دارند يکی خانه ی کارگر است و ديگر شورای کار اسلامی که برای حمله به کارگران شکل گرفته است.

سوالاتی که از مهماندار خود می توانيد بکنيد

جناب آقای رئيس جمهور محترم، اگر چه ما پيشرفت های دولت شما را در مورد سياست خارجی و تشويق های شما را نسبت به حکومت ها چپی و جنبش های اجتماعی تقدير می کنيم، اما بايد به عنوان وظيفه خود نسبت به کارگران ونزوئلا و به همين ترتيب نسبت به کارگران ايران، يک سؤال در رابطه با سياست خارجی شما بکنيم. از نظر ما اين امکان برای دولت ونزوئلا وجود دارد که با دولت ايران رابطه ی ديپلماتيک نزديک و رابطه ی تجاری برقرار کند، بدون اين که از رژیم آن حمايت سياسی نمايد -به ويژه وقتی سياست داخلی مطرح می گردد. از همه اين ها مهم تر، پذيرش سياست های رژيم ايران است که در تضاد کامل قرار دارد.

جناب آقای رئيس جمهور محترم، بر اساس نقاط بالا، ما معتقديم که دولت شما و به ويژه دفتر رئيس جمهور می بايد در روابط خود با اين دولت بخصوص، محتاطانه عمل کند. نگرانی ما در رابطه با روابط شما با اين رژيم، به تحليل های ما از منافع درازمدت مردم ايران و ونزوئلا بر می گردد. وقتی کارگران، جوانان، زنان و اقليت های ملی ايران شخصی در موقعيت شما را می بينند که اين چنين روابط نزديکی با افرادی مثل احمدی نژاد و ساير اعضای قشر ممتاز اين رژيم داريد، توهمات شان برچيده می شود. آن ها اين امر را پذيرش رژيم به وسيله شما و رد آرزوهای آن ها برای آزادی و از بين رفتن سطح زندگی خود می بينند.

در طول سفر اخير شما به "بلاروس" گزارش آمده که شما گفته ايد: "ما نمی خواهيم گول خورده و يا کسی را استثمار کنيم ما بايد از منافع افراد دفاع کرده و نه در پی استيلای منافع سرمايه داران باشيم. حالا آن ها هر جا که می خواهند باشند، در اروپا، در آمريکای لاتين." جناب آقای رئيس جمهور محترم کارگران ايران 27 سال است که گول خورده و استثمار شده اند. آن ها به وسيله ی يک باند جديدی از سرمايه داران سنتی که با مساجد و بازار پيوند دارد، گول خورده و استثمار شده اند. کارگران سعی می کنند که از زندگی و زنده بودن خود در مقابل سرمايه داران و حکومت آنان که کاملاً مسلح است، دفاع کنند. کارگران و توده های فقير ونزوئلا متحدان طبيعی آن ها در اين مبارزات هستند. ما اميدواريم که شما، رياست محترم از منافع کارگران ونزوئلا و ايران دفاع نموده و از مهماندار خود در باره ی شرکت واحد، ايران خودرو و تعداد بيشمار ديگری از مبارزات و نبود ابتدائی ترين حقوق دموکراتيک مانند حق اعتصاب، حق تشکيل اتحاديه های کارگری مستقل، حق انتخاب نمايندگان حقيقی و مانند اين ها سؤال نمائيد.

ما در نتيجه از شما می خواهيم که لطفاً اين مسائل را با مهماندار خود مطرح نمائيد:

- چرا منصور اوسانلو رهبر کارگران شرکت واحد، بيش از هفت ماه است که در زندان به سر می برد و اغلب هم زندان انفرادی است؟

- چرا فعالين خانه کارگر و شورای اسلامی کار به دفتر اتحاديه کارگران شرکت واحد حمله کرده و به حقوق رهبران آن تجاوز نموده اند؟

- چرا آن ها سعی کردند، زبان آقای اوسانلوی ما را ببرند؟

- چرا آقای اوسانلو حق داشتن درمان پزشکی مورد نيازش را که در نتيجه ی حمله آن ها پيش آمده، ندارد؟

- چرا همين چند روز پيش که 3 تن از رهبران کارگران شرکت واحد که برای ديدن معاون وزير کار رفته بودند، دستگير شدند؟

- چرا کارگران هر روز به علت نبود وسایل ایمنی جان خود را از دست می دهند؟

- چرا کارگران ایران خود رو برای درخواست پاداش عید اخراج می گردند؟

آقای رئيس جمهور محترم، حتی "جک استرا" وزير امور خارجه ی سابق بريتانيای امپرياليستی گفت که وقتی با رهبران رژيم ايران در تهران ملاقات نمود مسئله ی حقوق بشر را با آن ها مطرح کرد. در نتيجه ما از رهبری مانند شما که اين گونه  در زمينه ی جنبش ضدامپرياليستی و ضد گلوباليزاسيون اقدام کرده، بيش از اين ها توقع داريم.

نزديکی مرتب شما به رهبران اين رژيم عاقبت باعث اين می شود که توده های مردم ايران به درس های بزرگ روند انقلابی در ونزوئلا پشت کنند. جای گرفتن در قلب و ذهن توده های مردم ايران و کشورهای نظير آن، بهترين راه حل درازمدت برای قطع کردن پنجه ی خفه کننده ی واشنگتن بر آمريکای لاتين است. علی رغم برخی شباهت ها و اختلافات کنونی با امپرياليزم، جمهوری اسلامی ايران رژيمی است که از بنياد با جمهوری بوليواری ونزوئلا تفاوت دارد. در نتيجه ما اميدواريم که شما مدال درجه اول جمهوری اسلامی ايران را که احمدی نژاد به شما اهداء خواهد کرد، رد کرده و در کنار کارگران ايران بايستيد.

با احترام

اتحاديه سوسياليست های انقلابی ايران

28 ژوئيه 2006

ترجمه از متن انگلیسی توسط سارا قاضی

Join / affiliate to the campaign!

Make a donation!

Hands Off Venezuela's financial resources are limited so we rely on our supporters around the world.  Please make a donation of any size towards building the campaign

Facebook